- پست شدن
- ویران شدن، منهدم گشتن
معنی پست شدن - جستجوی لغت در جدول جو
- پست شدن
- خوار و ذلیل شدن
با خاک یکسان شدن، منهدم گشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
افتادن از جایی. یا پرت شدن حواس. مشوش و مضطرب شدن حواس. یا پرت شدن از موضوع یامرحله. از موضوع و مطلب دور افتادن سهو و اشتباه کردن در موضوع
از کار افتادن، ضعیف شدن
به وجود آمدن، موجود شدن
افتادن از بالا به پایین، فرو افتادن
بوجودآمدن: (وهستی دیگر بودو هست شدن دیگر)
درگذشت، مردن
اذعان داشتن، اعتراف کردن
اقدام نمودن، اقدام
سازگار و دمساز شدن با کسی آرام گرفتن با کسی ماء نوس شدن
معترف شدن اعتراف کردن
بسر رسیدن بپایان رسیدن
بسته گردیدن بسته گشتن، یا بسته شدن عذر زن. بپایان رسیدن عذر
تکه های چینی شکسته را بوسیله ای بهم چسباندن: (بند زن بکاسه چینی چهار بست زد)، کوبیدن پاره ای فلزی برای استحکام بصندوق و غیره: (صندلی ما شکسته بود بست زدیم)، نصب یک بست تریاک بوافور و کشیدن آن
بسبب فشار له و پهن و با زمین یکسان شدن پخش شدن
له و پهن و با زمین یکسان شدن بسبب فشار پخش شدن
لمس کردن
آماده و مهیا شدن
پاگیزه گردیدن، طهارت، طاهر شدن، تطهر پاک گردیدن پاکیزه گردیدن طاهر شدن طهارت طهر، منزه بودن تبارک تقدیس، از حیض بر آمدن قطع شدن خون حیض ماهیانه در وقتی که زن هنوز بسن یاس نرسیده است اقراء، صفای باطن یافتن، انجلا پس از خسوف و کسوف، سترده شدن زدوده شدن زایل شدن، یا از عیب یا عوار پاک شدن، برائت یافتن، یا از وام و جز آن پاک شدن، پرداختن آن برائت
همدل و مهربان شدن
مباشرت کردن
اقرار کردن، اذغان کردن
دراز کشیدن، یا تخت شدن دماغ. چاق شدن دماغ از نشاه
راه رفتن بسیار گردش و حرکت اشخاص بیکار ول گشتن همه جا را گشتن: همه خیابانها را پرسه زدیم، رفتن مریدی بدستور پیر در بازارها و کویها بگدایی با خواندن اشعار چون گدایان برای کشتن و از بین بردن کبر و عجب
به ستوه آمدن، به تنگ آمدن، زله شدن
پراکنده شدن، پراکنده ساختن، جدایی کردن
پشک شدن موی. مجعد شدن جعودت
پایین آمدن تنزل یافتن، خراب شدن، یکسان شدن با زمین هموار شدن
فرود آوردن
کبچه یا چیزی که بدان شراب زنند تا آمیزد مجدح
حقیر دانستن
کشیک دادن بنوبت
تیپا زدن لگد زدن: ببخت تو پشت پا زد، پا پشت پای کسی گذاشتن تا بر زمین افتد، ترک کردن رها کردن دست کشیدن صرفنظر کردن، بیقدر و اعتبار کردن، منهزم شدن
مورد پسند واقع شدن